به بهانه فیلم " هیس دخترها فریاد نمیزنند "

این داستان واقعی است حتی اسم قربانی. دخترم فریاد بزن. هاجر من ، ام ؛ فریاد بزن. نترس باورت میکنم. کمکت میکنم. اما حالا که کار از کار گذشته است؟ حالا که تو معلوم نیست کجایی؟ حالا که پدر و برادر و پسر عمویت بعد از نبودنت احساس غرور میکنند؟  فریاد تو دیگر فایده ای ندارد. برای من هم که میخواهم کمکت کنم فریادت به نجوا میماند. امروز که این فیلم را دیدم به یاد تو افتادم. به یاد فریادهایت که هیچکس نشنید. به یاد صورت کبودت که با روسری میپوشاندی و مریضی را بهانه میکردی. کبودی ها فریاد میزدند اما صدای عرف خفه شان کرده بود.

هاجر همسایه من ؛ هشت سال از نبودنت در محله میگذرد. پدرت خیلی پیر شده است. مادرت کی با مادرم گریه میکند. خواهرانت ممنوع العشق شده اند. کسی به برادرت زن نمیدهد. با رفتن تو انگار همه آنها نیست شده اند. 7 سال و یازده ماه و بیست و هشت روز پیش پدرت با افتخار خاصی در محله داد زد که لکه ننگی را که تو بودی از بین برده و هیچ کس حق ندارد از تو و خاطراتت حرف بزند. هیچ کس حق ندارد سراغ تو را بگیرد.آن روز هم به اندازه روز تولدت غمگین بود.تو یادت نیست روزی که متولد شدی پدرت از فرط غمگینی آن شب را به خانه نیامد.از مادرت قول گرفته بود که تو باید پسر به دنیا بیایی. ولی تلاش مادرت بیفایده بود. چند روز بعد مادرت روزی را که پدرت باز هم در خانه نبود در گوش راستت اذان گفت و اسمی شرعی! را برایت برگزید تا کمی از رنج وجود تو در خانه با نام شرعیت کاسته شود.

هاجر همسایه من ؛ مادرت همیشه از خندیدنت میترسید. هر چه سعی میکرد تو با صدای بلند نخندی نشد. بالاخره خنده هایت کار دستت داد. من تو چرا عاشق شدی؟ تو چرا از خط قرمز گذشتی؟ چرا هر روز موهایت را شانه میزدی؟ تو چرا میخواستی از عرف جامعه عدول کنی؟ تو چرا نمیخواستی آنچه مادرت یاد گرفته یاد بگیری؟ تو چرا دستت را مانع تازیانه های برادرت میکردی؟ هاجر ام این سرنوشت تنها تو نیست. اغلب همجنسهایت همچنان گرفتارند.

هاجر ام ؛مادر بیچاره ات مقصر نبود. او هم مثل تو و تمامی مادران و دختران محله اسیر تاری شده بود که به دورش تنیده بودند. پدرت را گناهکار ندان. برای بخشش او دعا کن. او مقهور سنتی بود که تو غلط میدانستی نه خودش. همبازیهای برادر کوچکت به . تو باید همه ما را ببخشی که به دادت نرسیدیم. موهای پیچ خورده ات را امروز در چین دیوار حیاط خانه مان دیدم.

نفرین بر تو مردک همسایه ما. هاجر کم سن و سالتر از دخترت را قربانی هوس شیطانی کردی. ابلیس ! تو به پاکی او حسادت کرده بودی. تو هنوز هم ار هرزگی هستی. تو و مردکانی مثل تو خوب میدانید که دختران ما ، که هاجران ما از چه میترسند. خود را پشت دیوارهای کوتاه و خلوت آنها قایم میکنید و با آب کثیف دهانتان خاک را گل میکنید و بر سر وصورت میزنید و رنگ آدم به خود میگیرید و در خاطرات آنها وارد میشوید. درندگانی مثل تو صدای فریادها را خاموش میکنند. پرده حیای آنها در گلویشان است.   امروز فهمیدم که فریادها را هیچکس نمیشنود. امروز فهمیدم که دخترها باید فریاد نزنند. حیا کنند که فریاد حیا بر باد میدهد. امروز داستان تو زنده شد. امروز تصمیم گرفتند که خندیدن را از لیست تحریم دخترها حذف کنند. تصمیم گرفتند که رد صدای فریادها را بگیرند. در سالروز نبودنت اما همه دوستانت سکوت کردند. مردک همسایه ما امروز نظر به دنبال دیگری داشت. امروز همه پچ پچ میکردند که هاجر زنده است. با فرزند مردک همسایه کلفت پزشکی در شهر دیگریست.


آموزش الکترونیک یکی از اساسی‌ترین و مهم‌ترین دوره‌های آموزشی برای هر کسی است که به نحوی با وسایل الکترونیکی سر و کار دارد، به خصوص آن عده از افرادی که می‌خواهند دست به تعمیرات وسایل الکترونیکی بزنند. در ابتدا مطلب که جهت آشنایی شما عزیزان با دوره آموزش الکترونیک تهیه شده به این مساله می‌پردازیم که آموزش الکترونیک پیش نیاز چه چیزهایی است و یاد گرفتن آن چه ضرورتی دارد. در ادامه به معرفی دوره آموزش الکترونیک می‌پردازیم و ویژگی‌های این دوره آموزشی را باهم مرور
به بهانه فیلم " هیس دخترها فریاد نمیزنند " این داستان واقعی است حتی اسم قربانی. دخترم فریاد بزن. هاجر من ، ام ؛ فریاد بزن. نترس باورت میکنم. کمکت میکنم. اما حالا که کار از کار گذشته است؟ حالا که تو معلوم نیست کجایی؟ حالا که پدر و برادر و پسر عمویت بعد از نبودنت احساس غرور میکنند؟ فریاد تو دیگر فایده ای ندارد. برای من هم که میخواهم کمکت کنم فریادت به نجوا میماند. امروز که این فیلم را دیدم به یاد تو افتادم.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بازیافت پلاستیک و زندگی Gtasan ارائه لنت های کمیاب و دیسک چرخ نایس فان فروشگاه خرید اینترنتی سی دی هر چی تو دلمه یکیشم اینجاس،عزیزم! حال و روز